کد مطلب:140555 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:99

مواجه شدن اهل بیت با یزید پلید طبق روایت انوار نعمانیه و منتخب
مطابق روایت انوار نعمانیه و منتخب بانوان محترمه و اطفال را به یك ریسمان بسته بودند و سر ریسمان در دست زجر بن قیس ناپاك بود، وی ایشان را كشان كشان آورد تا پای تخت یزید، یزید چشمش كه به ایشان افتاد از یك یك سؤال می كرد و می گفت: من هذه؟ این بانو كیست؟ و به او معرفی می كردند حتی اقبلت امراة تستر وجهها بزندها لانه لم یكن لها خرقة تستر بها وجهها تا آنكه زنی پیش آمد كه روی خود را با بند دست خود گرفته بود زیرا چیزی نداشت از لباس كه صورت خود را ستر كند همچو معلوم می شود آستین هم نداشته یزید پرسید من هذه التی لها ستر این زن كیست كه صورت خود را به بند دست خود گرفته؟

گفتند: هذه سكینه بنت الحسین علیه السلام، این سكینه خاتون دختر نازپرورده سید الشهداء است.

یزید گفت: انت سكینه؟ توئی سكینه؟

مخدره از این معرفی چنان گریان شد كه گریه راه گلویش را گرفت اختناق نموده و مثل باران شروع كرد اشگ ریختن حتی كادت روحها تقلع نزدیك بود كه


روح از بدنش پرواز كند.

یزید پرسید: چرا این قدر گریه می كنی، چه چیز تو را به گریه آورد؟

فرمود: كیف لا تبكی من لیس لها ستر چگونه نگرید دختری كه برهنه میان نامحرمان باشد و ساتر نداشته باشد تا روی خود را از تو و از جلسا محضر تو بپوشاند فبكی یزید لعنه الله و اهل مجلسه در اینوقت یزید با این قساوت قلب گریه كرد و نیز تمام جالسین مجلس هم به گریه درآمدند پس گفت به خدا قبیح كند روی پسر مرجانه را ما اقسی قلبه علی آل الرسول چه قدر این ظالم با آل رسول دل سختی كرده.

در منتخب و مقتل ابی مخنف هر دو نوشته اند كه یزید بسكینه خاتون عرض كرد یا سكینة ابوك الذی كفر حقی و قطع رحمی و نازعنی فی ملكی پدرت همانكه در حق من كافر شد و رحم مرا قطع كرد در سلطنت با من نزاع كرد دیدی بر سرش چه آمد؟

از این سرزنش و شماتت دل خون شده فرمود ای یزید به كشته شدن پدرم خوشحالی مكن كه لا تفرح بقتل ابی فانه كان مطیعا لله و لرسوله دعاه الله و اجابه پدرم بنده ی خاص مقرب خدا بود تا بود مطیع امر الله و تابع فرمان رسول الله بود خدا وی را دعوت كرد او داعی حق را لبیك اجابت گفت و رفت و فائز شد اما تو را در نزد خدا وامیدارند و سؤال از كرده های زشت و عمل های نامشروع تو می كنند مستعد جواب باش چه جواب خواهی گفت؟

یزید گفت ساكت باش كه پدرت با من حق نداشت اینكارها بكند پس مردی از طایفه لخم برخاست و گفت امیر هب لی هذه الجاریة من الغنیمة لتكون خادمة عندی این جاریه را به من ببخش خدمتكار من باشد و اشاره به سكینه كرد دختر امام حسین علیه السلام تا این سخن شنید به عمه اش ام كلثوم چسبید و با چشم گریان عرض كرد یا عمتاه اترید نسل رسول الله صلی الله علیه و آله یكونون ممالیكا للأدعیاء عمه جان


آیا دیده و شنیده ای كه اولاد پیغمبر كنیز اولاد زنا شوند؟

ام كلثوم دختر امیر عرب از روی غضب رو كرد به آن مرد لخمی و فرمود اسكت یا لكع الرجال قطع الله لسانك و اعمی عینیك و ایبس یدیك ای پست ترین مردمان ساكت شو خدا زبان تو را قطع و چشمت را كور سازد تا به چشم بد به اولاد محمد ننگری و به زبان خواهش كنیزی و بدست اشاره ننمائی.

راوی گفت: فو الله ما استتم كلامها حتی اجاب الله دعائها بذات خدا هنوز كلام آن مظلومه تمام نشده بود كه حق جل ذكره دعوتش را مستجاب فرموده.

در مقتل آمده: فما استتم كلام الطاهرة هنوز دعای آن معصومه طاهره تمام نشده بود كه آن ملعون صرخه كشید و زبان خود را به دندان گاز زده قطع شد و دستهایش بگردنش غل گردید و چشمهایش كور شد علیا مخدره گفت الحمد لله الذی عجل علیك العقوبة فی الدنیا قبل الأخرة اینست جزای كسی كه متعرض دختران پیغمبر شود.